LOVE
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, توسط ashkan khosravi |

  آواره ....... 

آواره ......

بخلوتگاه تنهایی ندانم

کند چون طایری فکر تو پرواز

خیال تو که مرغی تیزبال است

گشاید شهپر خود را به شیراز

بخود میگویی  آیا او چرا رفت ؟

چرا دیگر سردمسازی اش نیست ؟

ززلف خود میپرسی که با تو 

مگر او آرزوی بازی اش نیست؟

چو چشم از هم گشایی در دل شب

نگاهی خیره میآید بیادت

چه میکردم بچهر پر فروغت

به شام تیره میآید بیادت

چو بانکی سوزناک آید بگوشت

بیاد آری نوای ای خدایم ؟

سخن چون بر زبان آرند از شعر

شوی غمگین بیاد نغمه هایم ؟

نمیدانم نمیدانم که دیگر

کنار تو ز جای من نشان هست ؟

بصحن خانه و بام و در آن

هنوز از جای  پای من نشان هست ؟

نشان از نامه ی من چون نبینی

گناه خویش را آری بخاطر ؟

بیاد هایهای گریه من

شود اشکی ز چشم تو ظاهر....ــ

ندانم راستی را داری اقرار 

که در پای تو من بیچاره گشتم ؟

ندانم هیچ میدانی تو یا نه

که از دست تو من آواره گشتم .....؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.